خراشه
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
حق اندک، آنچه هنگام تراشیدن چیزی از آن بریزد
بن عمر و العبسی نام یکی از شعرای عرب است .
بن عمر و العبسی نام یکی از شعرای عرب است .
لغت نامه دهخدا
( خراشة ) خراشة. [ خ ُ ش َ ] ( ع اِ ) حق اندک. یقال : لی عنده خراشة. || آنچه بیفتد از چیزی چون بخراشند آنرا با آهن و جز آن. ( از منتهی الارب ).
خراشة. [ خ َ ش َ ] ( اِخ ) ابن عمرو العبسی نام یکی از شعرای عرب است. او جنگ عامریان و بنی عبس را که بشکست عامریان کشید، بشعر درآورد، بمطلع زیر:
و سارو اعلی اطنابهم و تواعدوا
میاها تحامتها تمیم و عامر.
خراشه. [ خ َ ش َ ] ( اِ ) آنچه از خراشیدن چیزی بریزد. ( از ناظم الاطباء ). مرحوم دهخدا در ذیل این لغت آورده اند: از این کلمه که مرکب از خراش امر مفرد حاضر از خراشیدن و هاء علامت اسم آلت است ، چون کلمه مناسب قبل از آن درآید از آن اسم آلت توان ساخت.
خراشة. [ خ َ ش َ ] ( اِخ ) ابن عمرو العبسی نام یکی از شعرای عرب است. او جنگ عامریان و بنی عبس را که بشکست عامریان کشید، بشعر درآورد، بمطلع زیر:
و سارو اعلی اطنابهم و تواعدوا
میاها تحامتها تمیم و عامر.
( العقد الفرید ج 6 ص 26 ).
خراشه. [ خ َ ش َ ] ( اِ ) آنچه از خراشیدن چیزی بریزد. ( از ناظم الاطباء ). مرحوم دهخدا در ذیل این لغت آورده اند: از این کلمه که مرکب از خراش امر مفرد حاضر از خراشیدن و هاء علامت اسم آلت است ، چون کلمه مناسب قبل از آن درآید از آن اسم آلت توان ساخت.
خراشه . [ خ َ ش َ ] (اِ) آنچه از خراشیدن چیزی بریزد. (از ناظم الاطباء). مرحوم دهخدا در ذیل این لغت آورده اند: از این کلمه که مرکب از خراش امر مفرد حاضر از خراشیدن و هاء علامت اسم آلت است ، چون کلمه ٔ مناسب قبل از آن درآید از آن اسم آلت توان ساخت .
خراشة. [ خ َ ش َ ] (اِخ ) ابن عمرو العبسی نام یکی از شعرای عرب است . او جنگ عامریان و بنی عبس را که بشکست عامریان کشید، بشعر درآورد، بمطلع زیر:
و سارو اعلی اطنابهم و تواعدوا
میاها تحامتها تمیم و عامر.
و سارو اعلی اطنابهم و تواعدوا
میاها تحامتها تمیم و عامر.
(العقد الفرید ج 6 ص 26).
خراشة. [ خ ُ ش َ ] (ع اِ) حق اندک . یقال : لی عنده خراشة. || آنچه بیفتد از چیزی چون بخراشند آنرا با آهن و جز آن . (از منتهی الارب ).
کلمات دیگر: