زنجور. [ زُ ] (ع اِ) نوعی از ماهی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زنجور
لغت نامه دهخدا
زنجور. [ زَ ] ( اِ ) زنجیر. || گلوله ای که بر قلبه نصب کنند. || ماله برزگران. ( ناظم الاطباء ). رجوع به زنجیر شود.
زنجور. [ زُ ] ( ع اِ ) نوعی از ماهی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
زنجور. [ زُ ] ( ع اِ ) نوعی از ماهی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
زنجور. [ زَ ] (اِ) زنجیر. || گلوله ای که بر قلبه نصب کنند. || ماله ٔ برزگران . (ناظم الاطباء). رجوع به زنجیر شود.
کلمات دیگر: