کلمه جو
صفحه اصلی

حزیزی

لغت نامه دهخدا

حزیزی. [ ح ِ ] ( ص نسبی ) منسوب به حزیز، قریه ای به یمن. ( سمعانی ).

حزیزی. [ ح ِ ی ی ] ( اِخ ) یزیدبن مسلم جرتی. اصل وی از جُرت بود و به حزیز منتقل گشت. مسلم بن محمد صنعانی از وی روایت دارد. و ابن ماکولا وی را یاد کند. ( سمعانی ) ( معجم البلدان ). و رجوع به جرتی شود.

حزیزی . [ ح ِ ] (ص نسبی ) منسوب به حزیز، قریه ای به یمن . (سمعانی ).


حزیزی . [ ح ِ ی ی ] (اِخ ) یزیدبن مسلم جرتی . اصل وی از جُرت بود و به حزیز منتقل گشت . مسلم بن محمد صنعانی از وی روایت دارد. و ابن ماکولا وی را یاد کند. (سمعانی ) (معجم البلدان ). و رجوع به جرتی شود.



کلمات دیگر: