کلمه جو
صفحه اصلی

زنبیر

فرهنگ فارسی

( اسم ) سبدی بافته از نی بوریا یا ترکه چوب و یا برگ خرما که در آن چیزها نهند و از جایی بجایی برند زنبیر .
درختی است مانند چنار یا انجیر حلوانی

لغت نامه دهخدا

زنبیر. [ زِم ْ ] (ع اِ) درختی است مانند چنار. || انجیر حلوانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).


زنبیر. [ زَم ْ ] ( اِ ) ظرفی باشد که آنرا از حصیر بافند و دو دسته بر آن نصب کنند و گوشت و برنج و امثال آن در آن گذارند و از جایی به جایی برند. ( برهان ) ( آنندراج ). زنبیل. ( فرهنگ جهانگیری ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). مِحفَد. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). رجوع به زنبیل شود.

زنبیر. [ زِم ْ ] ( ع اِ ) درختی است مانند چنار. || انجیر حلوانی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

زنبیر. [ زَم ْ ] (اِ) ظرفی باشد که آنرا از حصیر بافند و دو دسته بر آن نصب کنند و گوشت و برنج و امثال آن در آن گذارند و از جایی به جایی برند. (برهان ) (آنندراج ). زنبیل . (فرهنگ جهانگیری ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). مِحفَد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زنبیل شود.



کلمات دیگر: