کلمه جو
صفحه اصلی

چگوک

فرهنگ فارسی

( اسم ) گنجشک .
چکاوک را گویند که به عربی قبره خوانند . چکاوک .

لغت نامه دهخدا

چگوک. [ چ ُ ] ( اِ ) بمعنی چغوک است که گنجشک باشد. ( برهان ) ( از جهانگیری ) ( از آنندراج ). گنجشک که چغوک و چغک نیز گویند. ( رشیدی ). چغوک. ( ناظم الاطباء ). چکوک و چگک. عصفور :
آنکه شهباز همتش گه صید
کرکس چرخ بشکرد چو چگوک.
فخری ( از فرهنگ رشیدی ).
رجوع به چغک و چغوک و چکوک و چگک شود.

چگوک. [ چ َ ] ( اِ ) چکاوک را گویند که بعربی قبره خوانند. ( برهان ). چکاوک. ( ناظم الاطباء ). چکاو. چکاوه. رجوع به چکاو و چکاوک و چکاوه شود.

چگوک . [ چ َ ] (اِ) چکاوک را گویند که بعربی قبره خوانند. (برهان ). چکاوک . (ناظم الاطباء). چکاو. چکاوه . رجوع به چکاو و چکاوک و چکاوه شود.


چگوک . [ چ ُ ] (اِ) بمعنی چغوک است که گنجشک باشد. (برهان ) (از جهانگیری ) (از آنندراج ). گنجشک که چغوک و چغک نیز گویند. (رشیدی ). چغوک . (ناظم الاطباء). چکوک و چگک . عصفور :
آنکه شهباز همتش گه صید
کرکس چرخ بشکرد چو چگوک .

فخری (از فرهنگ رشیدی ).


رجوع به چغک و چغوک و چکوک و چگک شود.


کلمات دیگر: