برطرف کردن، غالب امدن بر، فائق امدن، از میان برداشتن، بالا قرار گرفتن
از میان برداشتن
مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی
( مصدر ) منهدم کردن نیست گدانیدن تمام کردن به پایان آوردن .
پیشنهاد کاربران
این آمیخته واژه را می توان بجای واژه های گوناگونی از ریشه ی عربی چون «باطل کردن»، «الغا نمودن»، «لغو کردن» و مانند آن ها بکار برد.
- از میان برکندن ؛ از میان برداشتن :
بداندیش را از میان برکنم
سر بَدْنِشان را بی افسر کنم.
فردوسی.
بداندیش را از میان برکنم
سر بَدْنِشان را بی افسر کنم.
فردوسی.
کلمات دیگر: