پینه زدن
پینه زدن
مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱- وصله کردن رقعه دوختن ( کفش و غیره ) : دلق صد رنگ نماید بنظر مردم را بسکه عشاق تو بر جام. ... پینه زنند. ( علی خراسانی ) ۲-( مصدر ) سخت شدن پوست کف دست و پا و زانو و غیره بر اثر کار و رفتن پینه بستن ۳- ( مصدر ) گود کردن مجرای قنات در صورتیکه قنات خشک شود. پس از گمانه زدن قنات در صورتیکه به آب نرسد مجرای قنات را گودتر کنند.
لغت نامه دهخدا
پینه زدن. [ ن َ / ن ِ زَدَ ] ( مص مرکب ) وصله کردن. رقعه دوختن :
دلق صد رنگ نماید بنظر مردم را
بس که عشاق تو بر جامه ٔ... پینه زنند.
دلق صد رنگ نماید بنظر مردم را
بس که عشاق تو بر جامه ٔ... پینه زنند.
علی خراسانی ( از آنندراج ).
|| سخت شدن پوست پای از بسیار رفتن.کلمات دیگر: