detach, spread
از هم باز کردن
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
نقض کردن، شکستن، از هم باز کردن، فتق داشتن، مکی کردن
حل کردن، از هم باز کردن، از گیر در اوردن
از هم باز کردن، شکافتن، شانه کردن
جدا کردن، از هم باز کردن، سوا کردن، بندهای زنجیر را از هم باز کردن
گشودن، از هم باز کردن
کلمات دیگر: