کلمه جو
صفحه اصلی

ببه

فرهنگ فارسی

نام خانه ای به مکه است

لغت نامه دهخدا

( ببة ) ببة. [ ب َب ْ ب َ ] ( اِخ ) نام خانه ای به مکه. ( منتهی الارب ). در اول سد عمربن خطاب. ( از معجم البلدان ). دار ببه به مکه است. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).
ببه. [ ب َ ب َ ] ( اِ ) ( در زبان شیرخوارگان ) مردمک. ببک. نی نی. مردم چشم. به به. انسان العین. مردمک چشم. کاک. کیک. تخم چشم. صبی العین. مردمه. ذباب العین. || تصویر و شکل که کشند. || طفل خرد. عزیز. طفل شیرخوار. ( یادداشت مؤلف ).

ببه. [ ب َب ْ ب َ ] ( ع اِ ) حکایت آواز طفل. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

ببه. [ ب َب ْ ب َ ] ( ع ص ) احمق. ( ازاقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( صراح اللغة ). نادان گران. ( از اقرب الموارد ). || جوان تناور و سایه پرورد. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

ببه. [ ب َْب ب َ ] ( اِخ ) لقب عبداﷲبن حارث بن عبدالمطلب قرشی که والی بصره بود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || جوهری در صحاح گفته است که ببه نام جاریه ای است و استشهاد به شعر زیرین کرده است : لانکحن ببة جاریة جدبة. و صاحب قاموس گوید که این غلط است معنی ً و استشهاداً بلکه لقب همان عبداﷲ مذکور است و شعر از مادراو هند بنت ابی سفیان است که او را در صغر سن به دست خویش می جنبانید و این شعر می خواند. ( منتهی الارب ).

ببه . [ ب َ ب َ ] (اِ) (در زبان شیرخوارگان ) مردمک . ببک . نی نی . مردم چشم . به به . انسان العین . مردمک چشم . کاک . کیک . تخم چشم . صبی العین . مردمه . ذباب العین . || تصویر و شکل که کشند. || طفل خرد. عزیز. طفل شیرخوار. (یادداشت مؤلف ).


ببه . [ ب َْب ب َ ] (اِخ ) لقب عبداﷲبن حارث بن عبدالمطلب قرشی که والی بصره بود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || جوهری در صحاح گفته است که ببه نام جاریه ای است و استشهاد به شعر زیرین کرده است : لانکحن ببة جاریة جدبة. و صاحب قاموس گوید که این غلط است معنی ً و استشهاداً بلکه لقب همان عبداﷲ مذکور است و شعر از مادراو هند بنت ابی سفیان است که او را در صغر سن به دست خویش می جنبانید و این شعر می خواند. (منتهی الارب ).


ببه . [ ب َب ْ ب َ ] (ع ص ) احمق . (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (صراح اللغة). نادان گران . (از اقرب الموارد). || جوان تناور و سایه پرورد. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).


ببه . [ ب َب ْ ب َ ] (ع اِ) حکایت آواز طفل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).


ببة. [ ب َب ْ ب َ ] (اِخ ) نام خانه ای به مکه . (منتهی الارب ). در اول سد عمربن خطاب . (از معجم البلدان ). دار ببه به مکه است . (ناظم الاطباء) (آنندراج ).


دانشنامه عمومی

مختصات: ۴۴°۵۸′۳۰″ شمالی ۲۴°۱۳′۵۲″ شرقی / ۴۴٫۹۷۵۰۰°شمالی ۲۴٫۲۳۱۱۱°شرقی / 44.97500; 24.23111شهر ببه (به رومانیایی: Băbeni) در شهرستان ولچه در کشور رومانی واقع شده است. جمعیت این شهر ۹٬۴۷۵ نفر است.
رومانی
فهرست شهرهای رومانی

پیشنهاد کاربران

در زبان لری به معنی بابا است.

در زبان لری به بچه ای که عزیز است می گویند

بَبَه در ترکی یعنی نوزاد ( کورپَه )

بب، ببه در پارسی یعنی بچه و در انگلیسی baby گویند

ببه، بچه، babe, baby
در پارسی

بَبه در ایران به بچه میگویند که در انگلیسی با baby, babe هم ریشه است.

لهجه اراکی : بَبه : فرزند

در زبان شیرین کوردی نیز، "بَبه" معنای "بَچه" میدهد.

بَبَه: [ ب َ ب َ ] ( اِ ) بچه . دکتر کزازی در این مورد می نویسد: ( ( بر پایه انگاره ای در زبان شناسی، پاره ای از واژه ها در زبان های گونه گون از زبان کودکان برآمده اند؛ ویژگی ساختاری و برجسته ی این واژه ها آن است که هجاها در آنها تکرار می شوند؛ زیرا توان گفتار و گنجینه ی واژگانی کودک بسیار اندک است . واژه هایی چون "ماما" و" بابا" و "دادا" از این گونه می توانند بود. ) ) واژه ی بَبه یا بَبِه در بسیاری از زبان ها سنجیدنی است . این واژه در زبان انگلیسی و آلمانی ، دانمارکی، هلندی در ریخت baby ، اسپانیایی bebe ، اندونزیایی bayi ، چینی Bǎobǎo ، سوئدی bebis، صربی beba، فرانسوی bebe، کردی bebek ، هندی बेबी bebee، کاربرد دارد .

بَبَه ( Bəbə ) و بَبَک ( Bəbək ) در زبان ترکی به معنی بچه و نوزاد است کلمه انگلیسی baby به معنی بچه مشابه این کلمه ترکی است

ببه ببه است ودر بند سال و ماه و کودکی و بزرگی نیست این واژه برگرفته از باوه ( نوباوه ) و بچم ثمر است و واژه باغ نیز از ان گرفته اند


کلمات دیگر: