کلمه جو
صفحه اصلی

هبز

لغت نامه دهخدا

هبز. [ هََ ] ( ع مص ) مردن. || ناگاه مردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( معجم متن اللغة ) ( اقرب الموارد ) ( تاج العروس ). || جهیدن. جستن. ابز. ( ناظم الاطباء ) ( معجم متن اللغة ) ( تاج العروس ). || گوشت گرفتن شتر . ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || بریدن پاره ای بزرگ از گوشت . ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

هبز. [ هََ ] ( ع اِ ) لغتی است در هبر و به معنی آن یعنی زمین پست هموار که اطرافش بلند باشد. ج ، هُبوز. ( معجم متن اللغة ) ( اقرب الموارد ) ( تاج العروس ).

هبز. [ هََ ] (ع اِ) لغتی است در هبر و به معنی آن یعنی زمین پست هموار که اطرافش بلند باشد. ج ، هُبوز. (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد) (تاج العروس ).


هبز. [ هََ ] (ع مص ) مردن . || ناگاه مردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). || جهیدن . جستن . ابز. (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة) (تاج العروس ). || گوشت گرفتن شتر . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بریدن پاره ای بزرگ از گوشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: