هبج . [ هََ ] (ع مص ) زدن کسی را به چوب دستی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || استعاره است نزد عوام برای جدا کردن برنج از پوستش بوسیله ٔ چوب زدن . (معجم متن اللغة). || آرام و پی در پی زدن . (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة).
هبج
لغت نامه دهخدا
هبج .[ هََ ب َ ] (ع اِ) آماس پستان شتر ماده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد).
هبج. [ هََ ] ( ع مص ) زدن کسی را به چوب دستی. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || استعاره است نزد عوام برای جدا کردن برنج از پوستش بوسیله چوب زدن. ( معجم متن اللغة ). || آرام و پی در پی زدن. ( اقرب الموارد ) ( معجم متن اللغة ).
هبج.[ هََ ب َ ] ( ع اِ ) آماس پستان شتر ماده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( معجم متن اللغة ) ( اقرب الموارد ).
هبج.[ هََ ب َ ] ( ع اِ ) آماس پستان شتر ماده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( معجم متن اللغة ) ( اقرب الموارد ).
کلمات دیگر: