کلمه جو
صفحه اصلی

یحصب

لغت نامه دهخدا

یحصب. [ ی َ ص ِ ] ( اِخ ) قلعه ای است به اندلس ، و از آن قلعه است سعیدبن مقرون. ( منتهی الارب ). نام دارالخلافه ای است و قصر ریدان که بی نظیرش پنداشته اند در این مکان است و آن در هشت فرسنگی ذمار واقع شده است. این یحصب را علو یحصب خوانند و سفل یحصب هم دارالخلافه دیگری است. ( از معجم البلدان ).

یحصب. [ ی َ ص ِ / ص َ / ص ُ ] ( اِخ ) حیی است به یمن. ( منتهی الارب ).

یحصب . [ ی َ ص ِ ] (اِخ ) قلعه ای است به اندلس ، و از آن قلعه است سعیدبن مقرون . (منتهی الارب ). نام دارالخلافه ای است و قصر ریدان که بی نظیرش پنداشته اند در این مکان است و آن در هشت فرسنگی ذمار واقع شده است . این یحصب را علو یحصب خوانند و سفل یحصب هم دارالخلافه ٔ دیگری است . (از معجم البلدان ).


یحصب . [ ی َ ص ِ / ص َ / ص ُ ] (اِخ ) حیی است به یمن . (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: