تثنیه ید دو دست
یدین
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
یدین. [ ی َ دَ ] ( ع اِ ) تثنیه ید. ( منتهی الارب ) ( یادداشت مؤلف ). دو دست :
ای رسانیده به دولت فرق خود تا فرقدین
گسترانیده به جودو فضل در عالم یدین.
بماندش در او دیده چون فرقدین.
ای رسانیده به دولت فرق خود تا فرقدین
گسترانیده به جودو فضل در عالم یدین.
( منسوب به عباس «یا ابوالعباس » مروزی ).
به دندان گزید از تغابن یدین بماندش در او دیده چون فرقدین.
سعدی ( بوستان ).
- اول ذات یدین ؛ پیش از هر چیز. پیش از هر کار. پیش از همه. ( یادداشت مؤلف ): لقیته اول ذات یدین ؛ یعنی پیش از هرچیزی ملاقات کردم آن را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).کلمات دیگر: