کلمه جو
صفحه اصلی

هبیل

فرهنگ فارسی

صورتی از کلمه هابیل است برادر قابیل که فرزندان آدم باشند .

لغت نامه دهخدا

هبیل. [ هََ ] ( اِخ ) پدربطنی است. ( منتهی الارب ). پدر قبیله ای است از عرب که باقیمانده آنها در یمن هستند. ( معجم متن اللغة ).

هبیل. [ هََ ] ( اِخ ) صورتی از کلمه هابیل است برادر قابیل که فرزندان آدم باشند. ( از اقرب الموارد ). هابیل پسر آدم. ( ناظم الاطباء ). رجوع به هابیل شود.

هبیل. [ هَُ ب َ ] ( اِخ ) ابن کعب. صحابی است. وی از بنی مازن بود. طبرانی در کتاب اوسط از صفوان بن عمر روایت کرده که معاذبن جبل ، هبیل بن کعب و جدش مازن بن خثیمة را نزد رسول فرستاد و اینان اسلام آوردند. ( الاصابة فی تمییز الصحابة قسم اول ).

هبیل. [ هَُ ب َ ] ( اِخ ) ابن وبرة الانصاری صحابی است. ( الاصابة فی تمییز الصحابة قسم اول ).

هبیل. [ هََ ] ( اِخ ) ( بنی... ) قبیله ای است از عرب. ( لسان العرب ). اولاد و احفاد و اخلاف هبیل که باقیمانده آنها در یمن هستند. رجوع به هبیل ( پدر قبیله ای از عرب ) شود.

هبیل . [ هََ ] (اِخ ) (بنی ...) قبیله ای است از عرب . (لسان العرب ). اولاد و احفاد و اخلاف هبیل که باقیمانده ٔ آنها در یمن هستند. رجوع به هبیل (پدر قبیله ای از عرب ) شود.


هبیل . [ هََ ] (اِخ ) پدربطنی است . (منتهی الارب ). پدر قبیله ای است از عرب که باقیمانده ٔ آنها در یمن هستند. (معجم متن اللغة).


هبیل . [ هََ ] (اِخ ) صورتی از کلمه ٔ هابیل است برادر قابیل که فرزندان آدم باشند. (از اقرب الموارد). هابیل پسر آدم . (ناظم الاطباء). رجوع به هابیل شود.


هبیل . [ هَُ ب َ ] (اِخ ) ابن کعب . صحابی است . وی از بنی مازن بود. طبرانی در کتاب اوسط از صفوان بن عمر روایت کرده که معاذبن جبل ، هبیل بن کعب و جدش مازن بن خثیمة را نزد رسول فرستاد و اینان اسلام آوردند. (الاصابة فی تمییز الصحابة قسم اول ).


هبیل . [ هَُ ب َ ] (اِخ ) ابن وبرة الانصاری صحابی است . (الاصابة فی تمییز الصحابة قسم اول ).



کلمات دیگر: