هباریة. [هَُ ری ی َ ] (ع ص ) ریح هباریة؛ باد گردناک . (منتهی الارب ). باد غبارآلود. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
هباریه
لغت نامه دهخدا
هباریة. [ هََ ب ْ با ری ی َ ] (ص نسبی ) نسبت است به هبار. (وفیات الاعیان چ 1 ج 2 ص 120).
( هباریة ) هباریة. [ هََ ب ْ با ری ی َ ] ( ص نسبی ) نسبت است به هبار. ( وفیات الاعیان چ 1 ج 2 ص 120 ).
هباریة. [ هَُ ی َ ] ( ع اِ ) آن چیزی از پرز پنبه که میپرد و همچنین از پشم و پر. ( ناظم الاطباء ). ریشه و ریزه پنبه و پشم که بپرد. ( منتهی الارب ).ما طار من الریش. ( اقرب الموارد ). || چرک وسبوسه سر. مایتعلق باسفل الشعر مثل النخالة من وسخ الرأس. ( تاج العروس ).
هباریة. [هَُ ری ی َ ] ( ع ص ) ریح هباریة؛ باد گردناک. ( منتهی الارب ). باد غبارآلود. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ).
هباریة. [ هََ ب ْ با ری ی َ ] ( اِخ ) ( ابن... ) رجوع به ابن هباریه شود.
هباریة. [ هَُ ی َ ] ( ع اِ ) آن چیزی از پرز پنبه که میپرد و همچنین از پشم و پر. ( ناظم الاطباء ). ریشه و ریزه پنبه و پشم که بپرد. ( منتهی الارب ).ما طار من الریش. ( اقرب الموارد ). || چرک وسبوسه سر. مایتعلق باسفل الشعر مثل النخالة من وسخ الرأس. ( تاج العروس ).
هباریة. [هَُ ری ی َ ] ( ع ص ) ریح هباریة؛ باد گردناک. ( منتهی الارب ). باد غبارآلود. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ).
هباریة. [ هََ ب ْ با ری ی َ ] ( اِخ ) ( ابن... ) رجوع به ابن هباریه شود.
هباریة. [ هََ ب ْ با ری ی َ ] (اِخ ) (ابن ...) رجوع به ابن هباریه شود.
هباریة. [ هَُ ی َ ] (ع اِ) آن چیزی از پرز پنبه که میپرد و همچنین از پشم و پر. (ناظم الاطباء). ریشه و ریزه ٔ پنبه و پشم که بپرد. (منتهی الارب ).ما طار من الریش . (اقرب الموارد). || چرک وسبوسه ٔ سر. مایتعلق باسفل الشعر مثل النخالة من وسخ الرأس . (تاج العروس ).
کلمات دیگر: