کشنده مار
مارکش
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
مارکش. [ ک ُ ] ( نف مرکب ) کشنده مار :
خدنگ مارکش با مار شد جفت
قضا هم طعنه زد هم آفرین گفت.
( یادداشت به خط مرحوم دهخدا بدون ذکر نام شاعر ).
خدنگ مارکش با مار شد جفت
قضا هم طعنه زد هم آفرین گفت.
( یادداشت به خط مرحوم دهخدا بدون ذکر نام شاعر ).
کلمات دیگر: