واردین
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( اسم ) جمع وارد در حالت نصبی و جری ( در فارسی مراعات این قاعده نکنند ) : (( ... اخبار واردین بمسامع امرائ عظام رسید . ) )
واردن قابله
واردن قابله
لغت نامه دهخدا
واردین. ( اِ ) واردن. قابله. ماماچه. ( ناظم الاطباء ) ( شعوری ). و رجوع به واردن شود.
پیشنهاد کاربران
مهمانان
کلمات دیگر: