کلمه جو
صفحه اصلی

هبیت

فرهنگ فارسی

مرد جن زده مرد ترسو

لغت نامه دهخدا

هبیت. [ هََ ] ( ع ص ) مهبوت. مرد بددل و بی خرد. ( منتهی الارب ) ( معجم متن اللغة ). مرد بددل و ترسو و کم خرد. ( ناظم الاطباء ). مرد ترسو و بی خرد. ( اقرب الموارد ). مرد ترسو. جبان. ( معجم متن اللغة ). || جن زده ترسو. ( اقرب الموارد ). || آن کس که قدر و منزلتش فرود آمده باشد. || پرنده ای که بدون راهنمائی و با وله و اشتیاق پرواز کند. ( معجم متن اللغة ).

هبیت. [ هََ / هَِ ی َ ] ( ع ص ) مرد جن زده. || مرد ترسو. || ترسوی عقل و هوش باخته چون مهبوت. || نادان. احمق. گول. ( معجم متن اللغة ).

هبیة. [ هََ ب َی ْ ی َ ] ( ع اِ ) مؤنث هَبَی . دخترک خرد. ( ناظم الاطباء ). دختر خردسال. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( معجم متن اللغة ) ( لسان العرب ).

هبیت . [ هََ ] (ع ص ) مهبوت . مرد بددل و بی خرد. (منتهی الارب ) (معجم متن اللغة). مرد بددل و ترسو و کم خرد. (ناظم الاطباء). مرد ترسو و بی خرد. (اقرب الموارد). مرد ترسو. جبان . (معجم متن اللغة). || جن زده ٔ ترسو. (اقرب الموارد). || آن کس که قدر و منزلتش فرود آمده باشد. || پرنده ای که بدون راهنمائی و با وله و اشتیاق پرواز کند. (معجم متن اللغة).


هبیت . [ هََ / هَِ ی َ ] (ع ص ) مرد جن زده . || مرد ترسو. || ترسوی عقل و هوش باخته چون مهبوت . || نادان . احمق . گول . (معجم متن اللغة).



کلمات دیگر: