مرد متکبر نادان
هبقع
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
هبقع. [ هََ ق َ ] (ع ص ) کوتاه بالای گرداندام استوارخلقت سخت پی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کوتاه قد استوارخلقت . (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). ج ، هباقع.
هبقع. [ هَُ ق َ ] (ع ص ) مرد متکبر نادان . (معجم متن اللغة).
هبقع. [ هََ ق َ ] ( ع ص ) کوتاه بالای گرداندام استوارخلقت سخت پی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). کوتاه قد استوارخلقت. ( اقرب الموارد ) ( معجم متن اللغة ). ج ، هباقع.
هبقع. [ هَُ ق َ ] ( ع ص ) مرد متکبر نادان. ( معجم متن اللغة ).
هبقع. [ هَُ ق َ ] ( ع ص ) مرد متکبر نادان. ( معجم متن اللغة ).
کلمات دیگر: