کلمه جو
صفحه اصلی

رفش

لغت نامه دهخدا

رفش. [ رَ ] ( اِ ) درفش. ( ناظم الاطباء ). رجوع به درفش شود.

رفش. [ رَ ] ( ع مص ) کوفتن چیزی. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). کوفتن. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || نیک خوردن و نوشیدن در فراخی و نعمت. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || برآغالانیدن. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).

رفش. [ رَ ] ( ع اِ ) رُفش. بیل چوبین. پارو. ( یادداشت مؤلف ). بیل چوبین. ( دهار ). بیل که با آن خاک بردارند. ( آنندراج ). بیل. المثل : من الرفش الی العرش ، درباره کسی گویند که به جاه و عزت رسد بعد از خواری و مذلت. ( ناظم الاطباء ). و منه المثل : الرفش الی العرش ؛ یعنی سلطنت بعد از عمل بمجرفه در حق شخصی گویند که به جاه و عزت رسد بعد از خواری و مذلت. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || اکل : الرفش و القفش ؛ یعنی اکل و نکاح. ( ناظم الاطباء ). || ( ص ) ج ِ اَرفَش و رَفشاء. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به ارفش و رفشاء شود.

رفش. [ رُ ] ( ع اِ ) رَفش. ( ناظم الاطباء ). رجوع به رَفش شود. || ج ِ رفشاء. رجوع به رفشاء شود.

رفش. [ رَ ف َ ] ( ع مص ) کلان شدن گوش کسی. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). کلان شدن گوش و بزرگ گردیدن. ( از آنندراج ).

رفش . [ رَ ] (اِ) درفش . (ناظم الاطباء). رجوع به درفش شود.


رفش . [ رَ ] (ع اِ) رُفش . بیل چوبین . پارو. (یادداشت مؤلف ). بیل چوبین . (دهار). بیل که با آن خاک بردارند. (آنندراج ). بیل . المثل : من الرفش الی العرش ، درباره ٔ کسی گویند که به جاه و عزت رسد بعد از خواری و مذلت . (ناظم الاطباء). و منه المثل : الرفش الی العرش ؛ یعنی سلطنت بعد از عمل بمجرفه در حق شخصی گویند که به جاه و عزت رسد بعد از خواری و مذلت . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || اکل : الرفش و القفش ؛ یعنی اکل و نکاح . (ناظم الاطباء). || (ص ) ج ِ اَرفَش و رَفشاء. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به ارفش و رفشاء شود.


رفش . [ رَ ] (ع مص ) کوفتن چیزی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). کوفتن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || نیک خوردن و نوشیدن در فراخی و نعمت . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || برآغالانیدن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ).


رفش . [ رَ ف َ ] (ع مص ) کلان شدن گوش کسی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). کلان شدن گوش و بزرگ گردیدن . (از آنندراج ).


رفش . [ رُ ] (ع اِ) رَفش . (ناظم الاطباء). رجوع به رَفش شود. || ج ِ رفشاء. رجوع به رفشاء شود.



کلمات دیگر: