کلمه جو
صفحه اصلی

حسن فتال

لغت نامه دهخدا

حسن فتال . [ ح َ س َ ن ِ ف َت ْ تا ] (اِخ ) ابن علی بن عبدالکریم معروف به فتال . معاصر محقق کرکی بود و درآغاز سده ٔ دهم میزیست و استاد ابن ابی جمهور بود که در کتاب «عوالی » از وی نقل دارد. (ذریعه ج 4 ص 225).


حسن فتال. [ ح َ س َ ن ِ ف َت ْ تا ] ( اِخ ) ابن علی بن عبدالکریم معروف به فتال. معاصر محقق کرکی بود و درآغاز سده دهم میزیست و استاد ابن ابی جمهور بود که در کتاب «عوالی » از وی نقل دارد. ( ذریعه ج 4 ص 225 ).

حسن فتال. [ ح َ س َ ن ِ ف َت ْ تا ] ( اِخ ) ابن علی بن احمد فتال نیشابوری فارسی شهید. استادابن شهرآشوب. درگذشته 588 هَ. ق. بوده است. و پسراو ابوعلی محمدبن حسن فتال است. ( ذریعه ج 4 ص 297 ).

حسن فتال . [ ح َ س َ ن ِ ف َت ْ تا ] (اِخ ) ابن علی بن احمد فتال نیشابوری فارسی شهید. استادابن شهرآشوب . درگذشته ٔ 588 هَ . ق . بوده است . و پسراو ابوعلی محمدبن حسن فتال است . (ذریعه ج 4 ص 297).



کلمات دیگر: