کلمه جو
صفحه اصلی

رعوی

لغت نامه دهخدا

رعوی. [ رَ وا ] ( ع مص ) رعوة. مصدر است از رعو و رعوة. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). رجوع به رَعْوْ و رَعوَة شود.

رعوی. [ رَ وا ] ( ع اِمص ) رِعوی ̍. پرداخت از جهل و بدی و بازایستادن از آن. ( ازاقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). رجوع به رَعوَة و رَعْوْ شود. || حفاظت و نگاهداری. ( ناظم الاطباء ). || نگاهداشت. اسم است از رعی و رعایة، به معنی نگاه داشتن حق کسی را. ( منتهی الارب ).

رعوی. [ رُ وا ] ( ع اِ ) رَعوی ̍. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). رجوع به رَعوی ̍ و رَعوَة شود.

رعوی . [ رَ وا ] (ع اِمص ) رِعوی ̍. پرداخت از جهل و بدی و بازایستادن از آن . (ازاقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به رَعوَة و رَعْوْ شود. || حفاظت و نگاهداری . (ناظم الاطباء). || نگاهداشت . اسم است از رعی و رعایة، به معنی نگاه داشتن حق کسی را. (منتهی الارب ).


رعوی . [ رَ وا ] (ع مص ) رعوة. مصدر است از رعو و رعوة. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). رجوع به رَعْوْ و رَعوَة شود.


رعوی . [ رُ وا ] (ع اِ) رَعوی ̍. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به رَعوی ̍ و رَعوَة شود.



کلمات دیگر: