دست زدن بمجاز دلبسته شدن بچیزی . متوسل شدن .
چنگال زدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
چنگال زدن. [ چ َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) دست زدن. بمجاز دلبسته شدن بچیزی. متوسل شدن :
چنگال مزن در این شتابنده
کت زود کند ز خویشتن زایل.
چنگال مزن در این شتابنده
کت زود کند ز خویشتن زایل.
ناصرخسرو.
کلمات دیگر: