کلمه جو
صفحه اصلی

رعو

لغت نامه دهخدا

رعو. [ رَع ْوْ ] ( ع مص ) رَعوَة. رِعوَة. بازایستادن مرد از کارخود. ( ناظم الاطباء ). رجوع به رَعوَة شود. || رُعْوْ یا رِعْوْ. پرداختن از جهل و بدی و بازایستادن از آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). رجوع به رَعوَة شود.

رعو. [ رُع ْوْ ] ( ع اِ ) رَعْوْ. رِعْوْ. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). رجوع به رَعْوْ شود.

رعو. [ رِع ْوْ ] ( ع اِ ) رَعْوْ. رُعْوْ. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). رجوع به رَعْوْ شود.

رعو. [ رَع ْوْ ] (ع مص ) رَعوَة. رِعوَة. بازایستادن مرد از کارخود. (ناظم الاطباء). رجوع به رَعوَة شود. || رُعْوْ یا رِعْوْ. پرداختن از جهل و بدی و بازایستادن از آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به رَعوَة شود.


رعو. [ رِع ْوْ ] (ع اِ) رَعْوْ. رُعْوْ. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به رَعْوْ شود.


رعو. [ رُع ْوْ ] (ع اِ) رَعْوْ. رِعْوْ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به رَعْوْ شود.



کلمات دیگر: