کلمه جو
صفحه اصلی

رعشاء

لغت نامه دهخدا

رعشاء. [ رَ ] ( ع ص ، اِ ) شترمرغ شتاب رو. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || ماده شتر جنبان در شتاب رفتن. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ماده شتری که در راه رفتن بسبب سرعت و شتاب جنبان باشد. ( از اقرب الموارد ).

رعشاء. [ رَ ] ( اِخ ) شهری در شام. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از معجم البلدان ). || نام اسبی است. ( ناظم الاطباء ) || نام جد لبید که مالک بن جعفر است. ( منتهی الارب ).

رعشاء. [ رَ ] (اِخ ) شهری در شام . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از معجم البلدان ). || نام اسبی است . (ناظم الاطباء) || نام جد لبید که مالک بن جعفر است . (منتهی الارب ).


رعشاء. [ رَ ] (ع ص ، اِ) شترمرغ شتاب رو. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || ماده شتر جنبان در شتاب رفتن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). ماده شتری که در راه رفتن بسبب سرعت و شتاب جنبان باشد. (از اقرب الموارد).



کلمات دیگر: