حسن ملیح حسن سبزه
حسن سبز
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
حسن سبز. [ ح ُ ن ِ س َ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حسن ملیح. حسن سبزه :
حسن سبزی به خط سبز مرا کرد اسیر
دام همرنگ زمین بود گرفتار شدم.
حسن سبزی به خط سبز مرا کرد اسیر
دام همرنگ زمین بود گرفتار شدم.
غنی ( مجموعه مترادفات ص 302 ) ( آنندراج ).
کلمات دیگر: