کلمه جو
صفحه اصلی

درنکه

لغت نامه دهخدا

( درنکة ) درنکة. [ دِ ن ِ ک َ ] ( ع اِ ) طنفسه و گلیم و فرش. ج ، دَرانک. ( از حاشیه المعرب از جمهرة ج 3 ص 334 ). درنک. درنیک. درنوک. درموک. و رجوع به درنک شود.

درنکة. [ دِ ن ِ ک َ ] (ع اِ) طنفسه و گلیم و فرش . ج ، دَرانک . (از حاشیه ٔ المعرب از جمهرة ج 3 ص 334). درنک . درنیک . درنوک . درموک . و رجوع به درنک شود.



کلمات دیگر: