رفاعه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
رفاعة. [ رُ ع َ ] (ع مص ) رَفاعَة. رِفَاعة. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به رَفاعَة شود.
رفاعة. [ رَ ع َ ] ( ع اِمص ) بلندی آواز. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
رفاعة. [ رُ ع َ ] ( ع مص ) رَفاعَة. رِفَاعة. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به رَفاعَة شود.
رفاعة. [ رِ ع َ ] ( ع مص ) رَفاعَة. رُفاعَة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). رجوع به رَفاعَة شود.
رفاعة. [ رُ ع َ ] ( ع اِ ) یا رِفاعَة. بلغده که زنان بر سرین بندند تا کلان و فربه نماید. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). بلغده در برهان دیده نشد و در آن کتاب ذیل آن معانی دیگری آورده شده ولی ذیل بلغنده ( پشتواره ) آرد که تا حدی مناسب است و شاید تحریف شده. بالش گونه ای که زنان بر سرین بندند تا کلان و فربه نماید. ( یادداشت مؤلف ).بالشی است که زنان بر سرین بندند تا سرین بزرگ معلوم شود و بیشتر زنان بغداد گذارند. ( لغت محلی شوشتر نسخه خطی کتابخانه مؤلف ). || رشته ای که بندی به آن زنجیر و قید خود را بسوی خود کشد. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). رشته ای که شخص در بند و زنجیر شده ، با آن زنجیر و بند خود را بسوی خویش کشد. ( از یادداشت مؤلف ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به عظامة شود.
رفاعة. [ رِ ع َ ] ( ع اِ ) رُفاعَة. ( منتهی الارب )( از اقرب الموارد ). رجوع به رُفاعَة در معنی اسمی شود. || بلندی حسب و نسب. ( ناظم الاطباء ).
رفاعة. [ رِ ع َ ] ( اِخ ) نام بیست و سه صحابی است. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به الاصابة و قاموس الاعلام و امتاع الاسماع و دیگر متون رجال شود.
رفاعة. [ رِ ع َ ] ( اِخ ) از اجداد جاهلی است و فرزندان او بطنی از زیدبن جَرم ، از جذام ، از قحطانیه بود و مسکن ایشان در خوف مصر بود. ( از اعلام زرکلی ج 3چ جدید ). رجوع به فرهنگ فارسی معین بخش اعلام شود.
رفاعة. [ رِ ع َ ] ( اِخ ) یا رفاعه. رفاعه بک طهطاوی ، ابن بدوی بن علی دانشمند مصری بسال 1216 هَ. ق. در طهطا بدنیا آمد و در سال 1290 هَ. ق. در قاهره در گذشت. نسب او به حسین السبط می رسد. وی از ارکان نهضت مصر در عصر جدید است. در سال 1223 هَ. ق. آهنگ قاهره کرد و در ازهر به تحصیل پرداخت. حکومت مصر وی را به سمت امام جماعت و واعظ گروهی از جوانان که برای فراگرفتن علوم جدید به اروپا فرستاده شدند تعیین کرد. وی در آنجا زبان فرانسوی و جغرافیا و تاریخ را فراگرفت و نزد خاورشناسان بزرگ تحصیلات خود را ادامه داد و چون بمصر بازگشت ریاست ترجمه را در مدرسه طبی [ دانشکده پزشکی ] بعهده گرفت و روزنامه «الوقایع المصریة» را تأسیس کرد وتعدادبسیار از کتب فرانسوی را به عربی ترجمه و بر آن اساس تألیف کرد. از جمله «قلائد المفاخر فی غرائب عادات الاوائل و الاواخر« »ترجمه ». «المرشد الامین فی تربیة البنات و البنین ». «نهایة الایجاز» در سیرت پیغامبر ( ص ) و «انوار التوفیق الجلیل » در تاریخ مصر. «تعریب القانون المدنی الفرانساوی ». «تاریخ قدماء المصریین » و غیره. گروهی از بزرگان ادبا در طلیعه نهضت ادبی وعلمی معاصر از او علم آموختند. ( از فرهنگ فارسی معین بخش اعلام ). رجوع به معجم المطبوعات مصر ج 1 شود.
رفاعة. [ رِ ع َ ] (اِخ ) یا رفاعةبن شداد. از امرای متفق با سلیمان صرد خزاعی در طلب خون سیدالشهداء (ع ) بود. (از حبیب السیر چ سنگی ج 1 ص 244). زرکلی مرگ او را به سال 66 هَ .ق . نوشته است . رجوع به اعلام زرکلی چ جدید ج 3 شود.
رفاعة. [ رِ ع َ ] (اِخ ) یا رفاعةبن عبدالمنذربن رفاعةبن زنبربن زبیر بنی امیه انصاری اوسی . رجوع به ابولبابةبن عبدالمنذر... و عیون الاخبار ج 1 ص 141 و امتاع الاسماع ج 1 ص 37 و تاریخ گزیده چ کمبریج ص 225 و قاموس الاعلام ترکی ج 3 و الاصابة ج 1 قسم 1 شود.
رفاعة. [ رَ ع َ ] (ع اِمص ) بلندی آواز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
رفاعة. [ رَ ع َ ] (ع مص ) رُفاعَة. بلندآواز شدن . یقال : رَفُعَ رفاعةَ؛ ای صار رفیع الصوت ؛ و فی صوته رفاعة؛ ای شدة و جهارة. (منتهی الارب ). بلندآواز شدن . (دهار) (از اقرب الموارد).
رفاعة. [ رِ ع َ ] (اِخ ) از اجداد جاهلی است و فرزندان او بطنی از زیدبن جَرم ، از جذام ، از قحطانیه بود و مسکن ایشان در خوف مصر بود. (از اعلام زرکلی ج 3چ جدید). رجوع به فرهنگ فارسی معین بخش اعلام شود.
رفاعة. [ رِ ع َ ] (اِخ ) رفاعةبن زید ضبیبی . از صحابه ٔ حضرت رسول (ص ) بود که پیش از جنگ خیبر به دین اسلام گروید و قبیله ٔ خود را نیز بدین اسلام مشرف ساخت . (از قاموس الاعلام ترکی ج 3). در امتاع الاسماع نام وی رفاعةبن زید جذامی آمده است . رجوع به امتاع الاسماع ج 1 ذیل ص 318 و الاصابة ج 1 قسم 1 شود.
رفاعة. [ رِ ع َ ] (اِخ ) نام بیست و سه صحابی است . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به الاصابة و قاموس الاعلام و امتاع الاسماع و دیگر متون رجال شود.
رفاعة. [ رِ ع َ ] (اِخ ) یا رفاعه . رفاعه بک طهطاوی ، ابن بدوی بن علی دانشمند مصری بسال 1216 هَ . ق . در طهطا بدنیا آمد و در سال 1290 هَ . ق . در قاهره در گذشت . نسب او به حسین السبط می رسد. وی از ارکان نهضت مصر در عصر جدید است . در سال 1223 هَ . ق . آهنگ قاهره کرد و در ازهر به تحصیل پرداخت . حکومت مصر وی را به سمت امام جماعت و واعظ گروهی از جوانان که برای فراگرفتن علوم جدید به اروپا فرستاده شدند تعیین کرد. وی در آنجا زبان فرانسوی و جغرافیا و تاریخ را فراگرفت و نزد خاورشناسان بزرگ تحصیلات خود را ادامه داد و چون بمصر بازگشت ریاست ترجمه را در مدرسه طبی [ دانشکده ٔ پزشکی ] بعهده گرفت و روزنامه ٔ «الوقایع المصریة» را تأسیس کرد وتعدادبسیار از کتب فرانسوی را به عربی ترجمه و بر آن اساس تألیف کرد. از جمله «قلائد المفاخر فی غرائب عادات الاوائل و الاواخر« »ترجمه ». «المرشد الامین فی تربیة البنات و البنین ». «نهایة الایجاز» در سیرت پیغامبر (ص ) و «انوار التوفیق الجلیل » در تاریخ مصر. «تعریب القانون المدنی الفرانساوی ». «تاریخ قدماء المصریین » و غیره . گروهی از بزرگان ادبا در طلیعه ٔ نهضت ادبی وعلمی معاصر از او علم آموختند. (از فرهنگ فارسی معین بخش اعلام ). رجوع به معجم المطبوعات مصر ج 1 شود.
رفاعة. [ رِ ع َ ] (اِخ ) یا رفاعةبن رافعبن مالک بن عجلان ... انصاری . رجوع به رفاعة (ابن رافع خزرجی ...) و امتاع الاسماع ج 1 ص 73 و 78 شود.
رفاعة. [ رِ ع َ ] (اِخ ) یا رفاعةبن عمرو خزرجی سالمی ، مکنی به ابن ابی ولید. از اصحاب حضرت رسول (ص ) واز انصار بود و در جنگ عقبه و بدر شرکت کرد و در جنگ احد شهید شد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3). رجوع به تاریخ گزیده چ کمبریج ص 225 و الاصابة ج 1 قسم 1 شود.
رفاعة. [ رِ ع َ ] (ع اِ) رُفاعَة. (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). رجوع به رُفاعَة در معنی اسمی شود. || بلندی حسب و نسب . (ناظم الاطباء).
رفاعة. [ رِ ع َ ] (ع مص ) رَفاعَة. رُفاعَة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به رَفاعَة شود.
رفاعة. [ رِ ع َ] (اِخ ) رفاعةبن رافع خزرجی زرقی ، مکنی به ابومعاذ.از بزرگان انصار بود و در بیعت عقبه و بیشتر غزوات در حضور حضرت رسول (ص ) و نیز در جنگ جمل و صفین در خدمت حضرت علی بود. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3). زرکلی مرگ او را به سال 41 هَ . ق . نوشته است . رجوع به الاعلام زرکلی ج 3 چ جدید و امتاع الاسماع ج 1 ص 73 و 78 و الاصابة ج 1 قسم 1 و تاریخ گزیده چ کمبریج ص 225 شود.
رفاعة. [ رِ ع َ] (اِخ ) یا رفاعةبن عبدالوارث ، از پیشوایان اصحاب دعوت باطنیه در دوران حکومت فاطمی بود. وی در حدود سال 410 هَ . ق . درگذشت . (از اعلام زرکلی چ جدید ج 3).
رفاعة. [ رُ ع َ ] (ع اِ) یا رِفاعَة. بلغده که زنان بر سرین بندند تا کلان و فربه نماید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بلغده در برهان دیده نشد و در آن کتاب ذیل آن معانی دیگری آورده شده ولی ذیل بلغنده (پشتواره ) آرد که تا حدی مناسب است و شاید تحریف شده . بالش گونه ای که زنان بر سرین بندند تا کلان و فربه نماید. (یادداشت مؤلف ).بالشی است که زنان بر سرین بندند تا سرین بزرگ معلوم شود و بیشتر زنان بغداد گذارند. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). || رشته ای که بندی به آن زنجیر و قید خود را بسوی خود کشد. (آنندراج ) (منتهی الارب ). رشته ای که شخص در بند و زنجیر شده ، با آن زنجیر و بند خود را بسوی خویش کشد. (از یادداشت مؤلف ) (از اقرب الموارد). رجوع به عظامة شود.