کلمه جو
صفحه اصلی

ادیپ شهریار

دانشنامه عمومی

ایدیپ شهریار (به یونانی: Oἰδίπoυς τύραννoς، تلفظ: ایدیپوس تیرانُس= ایدیپ جبار) قسمت اول از سه گانهٔ ایدیپ در کولونوس و آنتیگونی از تراژدی «افسانه های تبای» نوشته نمایش نامه نویس یونانی سوفوکل که در ۴۲۹ پیش از میلاد به روی صحنه رفت. این تراژدی دنیای دوگانه و ناهمساز خدایان و آدمیان است که هریک قوانین خاص خود را دارند. به عبارت دیگر مسئله ای که در این تراژدی مطرح می شود، برخورد بشر است با تقدیر.
ادیپ
Priest
کرئون (پادشاه تب)
تئیریاس
یوکاسته
Messenger
Shepherd
Second Messenger
تقدیر چنین مقرر کرده است که ایدیپ شهریار جویا و پویا و پرتکاپو، پدر خود را بکشد و با مادر خویش هم بستر شود. فرمانی است ظالمانه و دوزخی. این حکم را پدر و مادر ایدیب دریافته اند و برای گریختن از آن ایدیپ کودک را به چوپانی می سپارند که جانش را بگیرد. اما اگر ریختن خون طفلی بر پدر و مادر دشوار می آید، بر چوپان ساده دل نیز آسان نیست؛ بر لبخند معصومانهٔ کودک رقت می آورد و او را به چوپانی دیگر از دیار «کرینت» می سپارد. شبان دوم او را نزد شاه کشور خرده می برد و کودک در دربار این شاه بزرگ می شود. ایدیپ در دوران جوانی به وسیلهٔ هاتفان از سرنوشت خود آگاه می شود و چون پدرخوانده و مادرخوانده اش را پدر و مادر حقیقی خود می پندارد، برای گریز از سرنوشت از دیار آنان می گریزد. در راه به گردونهٔ پیرمردی می رسد و پس از گفتگو مختصر، پیرمرد را (که پدر واقعی او بوده) می کشد و به سوی شهر «تب» پیش می تازد بر دروازهٔ این شهر از دیرگاه ابوالهولی است که از مردمان معمائی می پرسد و چون آنان در پاسخ در می مانند طعمهٔ مرگ می شوند. ایدیپ معمای ابوالهول (نماینده تقدیر) را فاتحانه جواب می گوید و ابوالهول مقهور بر خاک می افتد. ساکنان شهر تب به پاس این گره گشائی، شهریاری دیار خود را به ایدیپ می بخشند و دست ملکهٔ شهر (مادر ایدیپ) را در دست او می گذارند. پس از سال ها فرمانروائی مرگ و طاعون بر این شهر فرود می آید و چون ایدیپ سبب این فاجعه را از معبد کاهنان آپولو می پرسد، پاسخ می شنود که گناهکار باید از میانه برخیزد، گناهکاری که پدر خود را کشته و با مادر، هم بستر شده است ایدیپ در جستجوی این گناهکار پلید پس از ماجرائی که در نمایشنامه باید در سرانجام به خود می رسد و چشمهای جهان بین خویش را بر می کند.
.همسرایان: می خواهیم حقیقت هیاهویی را که تا به امروز بر سر زبان هاست بدانم
..ایدیپوس: وای بر من

دانشنامه آزاد فارسی

اُدیپ شهریار (Oedipus the King)
نمایش نامه ای با درون مایۀ فلسفی از سوفوکلس، نوشته شده در حدود ۴۳۰پ م. اُدیپوس را در کودکی بر قلّۀ کوه کیتایرون رها می کنند تا بمیرد. مردی او را می یابد و به فرزندی می پذیرد و در تربیت او می کوشد. اُدیپوس سال ها بعد از پیشگویی غیبگویان خبردار می شود و از کورینتوس به تبای می گریزد. در راه به لایوس برمی خورد و در نزاعی که میان آن دو درمی گیرد، نادانسته لایوس را می کشد. سپس، پرسش های سفینکسوس را پاسخ می گوید و با یوکاسته، زن لایوس، ازدواج می کند و بر جای لایوس می نشیند. سال ها بعد طاعون شهر تب را فرامی گیرد و هنگامی که اُدیپوس علت را از خدایان می پرسد آنان می گویند مرگِ لایوس سبب طاعون شده است و مصیبت پایان نمی پذیرد مگر قاتل او به مجازات برسد. اُدیپوس با شنیدن حقیقت، خود را کور می کند و یوکاسته نیز خود را به دار می آویزد. کرئون، برادر یوکاسته، به پادشاهی تب برگزیده می شود. سوفوکلس بار دیگر در اُدیپوس در کولونوس این موضوع را از سر گرفت. افسانۀ اُدیپوس از عهد باستان تاکنون دست مایۀ آثار هنری و ادبی بی شماری بوده است. اصطلاحِ عقدۀ اُدیپ (در مقابل عقدۀ الکترا) در روان کاوی، که زیگموند فروید وضع کرد، برگرفته از این تراژدی است و از آن به میل مفرطِ عاطفی و جنسی پسر به مادر تعبیر می شود. ازجمله اقتباس های ادبی و موسیقایی و تصویری (نقاشی) بی شماری که از این تراژدی شده است، می توان به آثاری از سِنِکا، کورنی، هوگو فون هوفمانستال، آندره ژید، هنری پرسل، و پردۀ نقاشی گوستاو مورو، اشاره کرد.


کلمات دیگر: