کمالی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
کمالی . [ ک َ ] (اِخ ) امیر عمید کمال الدین جمال الکتاب کمالی بخارایی از مشاهیر امرا و کُتّاب عهد سلجوقی و از شاعران بزرگ زمان بوده است . نظامی عروضی او را به نام و عناوینی که آورده ایم ذکر کرده و اعجوبه ٔ دهر و نادره ٔ ماوراءالنهر دانسته است . هدایت درباره ٔ عمید کمالی مطلب تازه ای ندارد. جز آنکه نام او را کمال بخارایی ثبت کرده و او را ممدوح انوری دانسته و گفته است ممدوح حکیم اوحدالدین انوری بوده است . رشید وطواط نیز یک بیت او را آورده و گفته است : «کمال گوید نیکو، و از صفت قلم به مدح ممدوح آید و این تخلص کمالی خوب است و اعتقاد من آن است که در عرب و عجم هیچکس به از این تخلص نکرده است و این از کارهای کمال بدیع است . شعر:
رخ تیره سربریده نگونسار و مشک بار
گوید که نوک خامه ٔدستور کشورم ».
به هر حال جودت الفاظ و لطف معانی کمالی از قدیم مشهور و مورد اعتراف استادان شعر و ناقدان سخن بوده است . ممدوح وی در سخن معزالدین و الدنیا سنجربن ملکشاه بود. از اشعار اوست :
زلف نگار گفت که ازقیر چنبرم
شب صورت و شبه صفت و مشک پیکرم
ترکیبم از شب است وز روز است مرکبم
بالینم از گل است وز لاله ست بسترم
یا در میان ماه بود سال و مه تنم
یا بر کران روز بود روز و شب سرم
جنبان تر از هوایم و لرزان ترم ز آب
تیره ترم ز خاک و همیشه بر آذرم
با ورد همنشینم و با دود هم قرین
با زهره هم قرانم و با مه مجاورم ...
(از تاریخ ادبیات در ایران ، تألیف صفا ج 2 ص 681). و رجوع به لباب الالباب ج 1 صص 86 -91 و مجمع الفصحا ص 486 و 487 شود.
کمالی . [ ک َ ] (اِخ ) حیدرعلی اصفهانی شاعر و نویسنده ٔ ایرانی (1288 هَ . ق . 1325 هَ . ش .). وی به امر پدر پیشه ٔ آهنگری آموخت و معلومات مقدماتی را در اصفهان فرا گرفت و سپس به تهران سفر کرد و به کار بلور فروشی مشغول شد. در آغاز مشروطه به یاری آزادیخواهان برخاست . مقالات و اشعارش در اغلب جراید تهران ودر روزنامه ٔ پیکار (به قلم او) منتشر می شد. دیوانش بطبع رسیده . کتاب «مظالم ترکان خاتون » و افسانه ٔ «لازیکا» و منتخب اشعار صائب از آثاراو چاپ شده . کمال در دوره های هفتم و هشتم به نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب شد. (فرهنگ فارسی معین ).
رخ تیره سربریده نگونسار و مشک بار
گوید که نوک خامه ٔدستور کشورم ».
به هر حال جودت الفاظ و لطف معانی کمالی از قدیم مشهور و مورد اعتراف استادان شعر و ناقدان سخن بوده است. ممدوح وی در سخن معزالدین و الدنیا سنجربن ملکشاه بود. از اشعار اوست :
زلف نگار گفت که ازقیر چنبرم
شب صورت و شبه صفت و مشک پیکرم
ترکیبم از شب است وز روز است مرکبم
بالینم از گل است وز لاله ست بسترم
یا در میان ماه بود سال و مه تنم
یا بر کران روز بود روز و شب سرم
جنبان تر از هوایم و لرزان ترم ز آب
تیره ترم ز خاک و همیشه بر آذرم
با ورد همنشینم و با دود هم قرین
با زهره هم قرانم و با مه مجاورم...
( از تاریخ ادبیات در ایران ، تألیف صفا ج 2 ص 681 ). و رجوع به لباب الالباب ج 1 صص 86 -91 و مجمع الفصحا ص 486 و 487 شود.
کمالی. [ ک َ ] ( اِخ ) حیدرعلی اصفهانی شاعر و نویسنده ایرانی ( 1288 هَ. ق. 1325 هَ. ش. ). وی به امر پدر پیشه آهنگری آموخت و معلومات مقدماتی را در اصفهان فرا گرفت و سپس به تهران سفر کرد و به کار بلور فروشی مشغول شد. در آغاز مشروطه به یاری آزادیخواهان برخاست. مقالات و اشعارش در اغلب جراید تهران ودر روزنامه پیکار ( به قلم او ) منتشر می شد. دیوانش بطبع رسیده. کتاب «مظالم ترکان خاتون » و افسانه «لازیکا» و منتخب اشعار صائب از آثاراو چاپ شده. کمال در دوره های هفتم و هشتم به نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب شد. ( فرهنگ فارسی معین ).
دانشنامه عمومی
حسین کمالی، وزیر کار دولت سید محمد خاتمی
حسین کمالی (پژوهشگر)، استاد اسلام شناسی و فرهنگ دانشگاه کلمبیا
صبا کمالی، بازیگر ایرانی
محمود کمالی، شهردار سابق قزوین
کوروش کمالی سروستانی، رئیس مرکز سعدی شناسی ایران
فاطمه کمالی احمدسرایی، مدیر مسئول نشریه جامعه نو
شیخ سید طه کمالی زاده، رهبر طریقت نقشبندیه در کردستان
یحیی کمالی پور، پروفسور و رئیس بخش ارتباطات دانشگاه پوردو در امریکا
کمالی، شاعر قرن دهم هجری
این روستا در دهستان خیرگو قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران سرشماری عمومی نفوس و مسکن (۱۳۹۴)، جمعیت آن ۱۴۲۷ نفر (۳۳۷ خانوار) بوده است.