کلمه جو
صفحه اصلی

بالای

فارسی به انگلیسی

over, above, on, on account of, for the sake of

above, over, on, on account of, for the sake of


over


فارسی به عربی

انتهی , فوق

مترادف و متضاد

on (حرف اضافه)
روی، درباره، راجع به، بالای، سر، بر، به، بطرف، بنا بر، در روی، بعلت، برای، بر روی، در بر، بخرج، وصل

over (حرف اضافه)
روی، مافوق، بالای، بالای سر، بر فراز، ان طرف، در سرتاسر، بسوی دیگر، متجاوز از

in (حرف اضافه)
از، روی، توی، با، نزدیک، بالای، بر حسب، به، بطرف، در توی، هنگام، در ظرف، اندر، نزدیک ساحل

up (حرف اضافه)
روی، بالای، بر فراز، در بلندی

above (حرف اضافه)
مافوق، فوق، بالای، فراز، بالای سر

o'er (حرف اضافه)
روی، بالای، بالای سر، بر فراز، ان طرف، در سرتاسر، بسوی دیگر، متجاوز از

hyper- (پیشوند)
روی، مافوق، بالای، اضافه، بیش از حد، فوق العاده، برفراز، بحد افراط، خارج از حد عادی، ماوراء

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۲ بالا

لغت نامه دهخدا

بالای. ( ق ) بالا. روی. فوق. بر. || مقام. مرتبه. رجوع به بالا شود در همه معانی.

بالای. ( اِ ) بالا. بالاذ.بالاذه. پالا. پالاد. پالاده. اسب جنیبت را گویند. ( آنندراج ). اسب جنیبت باشد که در پیش برند و یا در دنبال آورند و آنرا کوتل نیز گویند. ( فرهنگ اوبهی ). اسب جنیبت را گویند که اسب کوتل باشد. ( برهان قاطع ). جنیبت. ( صحاح الفرس ). یدک. ( فرهنگ شعوری ج 1 ص 198 ). کتل. ( فرهنگ خطی ). جنیبت بود. بارگی. ( فرهنگ اسدی ). || بمعنی اسب و افصح با باء فارسی است و باره وبارگی مترادف آن اند. ( شرفنامه منیری ) :
چو بشنید بهرام بالای خواست
یکی جامه خسروآرای خواست.
فردوسی.
هزار اسب بالای پیش اندرون
به برگستوان و زره گونه گون.
اسدی.
هزار اسب بالای زرینه ساز
فرستاد با لشکر از پیش باز.
اسدی.
بیاورد بالای تا برنشست
پیاده همی شد رکیبش به دست.
اسدی.

بالای . (اِ) بالا. بالاذ.بالاذه . پالا. پالاد. پالاده . اسب جنیبت را گویند. (آنندراج ). اسب جنیبت باشد که در پیش برند و یا در دنبال آورند و آنرا کوتل نیز گویند. (فرهنگ اوبهی ). اسب جنیبت را گویند که اسب کوتل باشد. (برهان قاطع). جنیبت . (صحاح الفرس ). یدک . (فرهنگ شعوری ج 1 ص 198). کتل . (فرهنگ خطی ). جنیبت بود. بارگی . (فرهنگ اسدی ). || بمعنی اسب و افصح با باء فارسی است و باره وبارگی مترادف آن اند. (شرفنامه ٔ منیری ) :
چو بشنید بهرام بالای خواست
یکی جامه ٔ خسروآرای خواست .

فردوسی .


هزار اسب بالای پیش اندرون
به برگستوان و زره گونه گون .

اسدی .


هزار اسب بالای زرینه ساز
فرستاد با لشکر از پیش باز.

اسدی .


بیاورد بالای تا برنشست
پیاده همی شد رکیبش به دست .

اسدی .



بالای . (ق ) بالا. روی . فوق . بر. || مقام . مرتبه . رجوع به بالا شود در همه ٔ معانی .


دانشنامه عمومی

بالای
شهر بالای (به انگلیسی: Bhilai) با جمعیت ۷۰۵٫۴۳۶ نفر در ایالت چتیسگر در کشور هند واقع شده است.

پیشنهاد کاربران

برای: صد تومن بالاش دادم


کلمات دیگر: