کلمه جو
صفحه اصلی

بامبول زدن

فارسی به انگلیسی

connive, jape, trick

فارسی به عربی

خدعة

مترادف و متضاد

trick (فعل)
خار کردن، بامبول زدن، حقه بازی کردن، شوخی کردن، حیله زدن

flam (فعل)
بامبول زدن

humbug (فعل)
فریب دادن، بامبول زدن

لغت نامه دهخدا

بامبول زدن. [ زَ دَ ] ( مص مرکب ) در تداول عامه ، حقه زدن. ( فرهنگ لغات عامیانه جمالزاده ). حقه سوار کردن. شیوه زدن. تقلب کردن. کارهای ناروا و دغل و نهانی کردن. کلک زدن : فلان بامبول زن غریبی است ؛ سخت حقه باز است. ( از فرهنگ نظام ).


کلمات دیگر: