کلمه جو
صفحه اصلی

ابوالحر

لغت نامه دهخدا

ابوالحر. [ اَ بُل ْ ح ُرر ] ( اِخ ) بوالحرّ. در قطعه ذیل از لبیبی نام این شاعر آمده است :
قیاس... نْش چگونه کنم بیا و بگوی
ایا گذشته به شعر از بیانی و بوالحر
اگر ندانی بندیش تا چگونه بود
که سبزه خورده بفاژد بهارگه اشتر.
لبیبی.
و در لغت نامه اسدی بیتی از او برای کلمه غازه شاهد آمده است :
شرطم نه آنکه تیر و کمان خواهد
شرط آنکه سرمه خواهد با غازه.

ابوالحر. [ اَ بُل ْ ؟ ] ( اِخ ) المدینی. نام یکی از بطالین. و از اخبار او کتابی کرده اند. ( ابن الندیم ).

ابوالحر. [ اَ بُل ْ ؟ ] (اِخ ) المدینی . نام یکی از بطالین . و از اخبار او کتابی کرده اند. (ابن الندیم ).


ابوالحر. [ اَ بُل ْ ح ُرر ] (اِخ ) بوالحرّ. در قطعه ٔ ذیل از لبیبی نام این شاعر آمده است :
قیاس ... نْش چگونه کنم بیا و بگوی
ایا گذشته به شعر از بیانی و بوالحر
اگر ندانی بندیش تا چگونه بود
که سبزه خورده بفاژد بهارگه اشتر.

لبیبی .


و در لغت نامه ٔ اسدی بیتی از او برای کلمه ٔ غازه شاهد آمده است :
شرطم نه آنکه تیر و کمان خواهد
شرط آنکه سرمه خواهد با غازه .


کلمات دیگر: