کلمه جو
صفحه اصلی

وخوم

لغت نامه دهخدا

وخوم. [ وَ ] ( ع ص ) مرد گران سنگ و ناموافق. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). مرد ثقیل و گران و ناپسند. ج ، وخام ، وخامی ، اوخام. ( ناظم الاطباء ). || ( ارض... ) زمین که گیاهش ناگوارنده باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رجوع به وخم و وخامة شود.

وخوم. [ وُ ] ( ع مص ) وخامة. گران بار و ناموافق گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || گران و ناگوارد شدن طعام. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رجوع به وخم و وخامة شود.

وخوم . [ وَ ] (ع ص ) مرد گران سنگ و ناموافق . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد ثقیل و گران و ناپسند. ج ، وخام ، وخامی ، اوخام . (ناظم الاطباء). || (ارض ...) زمین که گیاهش ناگوارنده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به وخم و وخامة شود.


وخوم . [ وُ ] (ع مص ) وخامة. گران بار و ناموافق گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || گران و ناگوارد شدن طعام . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به وخم و وخامة شود.



کلمات دیگر: