کلمه جو
صفحه اصلی

لجح

لغت نامه دهخدا

لجح. [ ل ُ ] ( ع اِ ) تک و پستی چاه و وادی. ( منتهی الارب ). || پایاب که سرش تنگ بود و بن فراخ. ج ، لجوح. ( مهذب الاسماء ).

لجح. [ ل َ ج َ ] ( ع اِ ) پلک بالایین چشم. || ( مص ) گوشت گرفتن بام چشم. || روان شدن خم چشم. ( منتهی الارب ). || چشم پر خیم کردن. ( زوزنی ).

لجح . [ ل َ ج َ ] (ع اِ) پلک بالایین چشم . || (مص ) گوشت گرفتن بام چشم . || روان شدن خم چشم . (منتهی الارب ). || چشم پر خیم کردن . (زوزنی ).


لجح . [ ل ُ ] (ع اِ) تک و پستی چاه و وادی . (منتهی الارب ). || پایاب که سرش تنگ بود و بن فراخ . ج ، لجوح . (مهذب الاسماء).



کلمات دیگر: