کلمه جو
صفحه اصلی

لپوت

لغت نامه دهخدا

لپوت. [ ل َ ] ( ص ) کج. ( آنندراج ). ظاهراً از مجعولات شعوری است.

لپوت. [ ل ُ ] ( اِ ) اندرون رخسار. ( آنندراج ). لپ.

لپوت. [ ل َ ] ( اِخ ) لفوت. نام کوهی و موضعی میان راه فیروزه کوه به بارفروش. دُرن معتقد است که لپوت یا لفوت همان لابس یا لبوتس جغرافیانویسان قدیم است و محلی است که امیر محمدبن سلطانشاه لاودی و سلطان حسن لاودی از آنجابرخاسته اند. ( مازندران و استرآباد رابینو ص 158 ).

لپوت . [ ل َ ] (اِخ ) لفوت . نام کوهی و موضعی میان راه فیروزه کوه به بارفروش . دُرن معتقد است که لپوت یا لفوت همان لابس یا لبوتس جغرافیانویسان قدیم است و محلی است که امیر محمدبن سلطانشاه لاودی و سلطان حسن لاودی از آنجابرخاسته اند. (مازندران و استرآباد رابینو ص 158).


لپوت . [ ل َ ] (ص ) کج . (آنندراج ). ظاهراً از مجعولات شعوری است .


لپوت . [ ل ُ ] (اِ) اندرون رخسار. (آنندراج ). لپ .



کلمات دیگر: