کلمه جو
صفحه اصلی

وجسان

لغت نامه دهخدا

وجسان. [ وَ ] ( ع اِ ) آنچه در گوش خورد از آواز و جز آن. وَجس. ( منتهی الارب ). || ترس و بیم و هراسی که از برآمدن بانگ و آواز حاصل شود. ( ناظم الاطباء ).

وجسان. [ وَ ج َ ] ( ع مص ) فزع کردن از آنچه در دل واقع شود یا از آواز و جز آن که شنیده گردد. ( از اقرب الموارد ). رجوع به وجس شود.

وجسان . [ وَ ] (ع اِ) آنچه در گوش خورد از آواز و جز آن . وَجس . (منتهی الارب ). || ترس و بیم و هراسی که از برآمدن بانگ و آواز حاصل شود. (ناظم الاطباء).


وجسان . [ وَ ج َ ] (ع مص ) فزع کردن از آنچه در دل واقع شود یا از آواز و جز آن که شنیده گردد. (از اقرب الموارد). رجوع به وجس شود.



کلمات دیگر: