کلمه جو
صفحه اصلی

کالاس

لغت نامه دهخدا

کالاس. [ کال لا ] ( اِخ ) پسر هارپالوس سردار تسالی. وی در جنگهای اسکندر مقدونی با دارای کیانی به حکومت ولایات مفتوحه منصوب میشده است. ( ایران باستان ج 2 ص 1243، 1246، 1247، 1260 و ج 3 ص 2024 ).

کالاس. ( اِخ ) ژان.تاجری تولوزی . وی به سال 1698 متولد شد. او باشتباه متهم بقتل فرزندش که مانع مرتد شدن وی بوسیله پروتسانها بود گردید و به سال 1762 بحکم مجلس ملی با چرخ مخصوص اعدام کشته شد ولی در 1765 بیگناهی او بر اثر خطابه مؤثر و مهیج ولتر به اثبات رسید و نسبت به وی اعاده حیثیت گردید.

کالاس . (اِخ ) ژان .تاجری تولوزی . وی به سال 1698 متولد شد. او باشتباه متهم بقتل فرزندش که مانع مرتد شدن وی بوسیله ٔ پروتسانها بود گردید و به سال 1762 بحکم مجلس ملی با چرخ مخصوص اعدام کشته شد ولی در 1765 بیگناهی او بر اثر خطابه ٔ مؤثر و مهیج ولتر به اثبات رسید و نسبت به وی اعاده ٔ حیثیت گردید.


کالاس . [ کال لا ] (اِخ ) پسر هارپالوس سردار تسالی . وی در جنگهای اسکندر مقدونی با دارای کیانی به حکومت ولایات مفتوحه منصوب میشده است . (ایران باستان ج 2 ص 1243، 1246، 1247، 1260 و ج 3 ص 2024).



کلمات دیگر: