کلمه جو
صفحه اصلی

ابوالحسن صدیقی

دانشنامه عمومی

ابوالحسن صدیقی (۱۳ مهر ۱۲۷۳ – ۲۰ آذر ۱۳۷۴) نقاش و مجسمه ساز برجستهٔ ایرانی و از شاگردان کمال الملک بود. تندیس فردوسی در میدان فردوسی، تندیس یعقوب لیث صفاری در زابل ، تندیس خیام در پارک لاله تهران، تندیس نادرشاه افشار در آرامگاه نادرشاه در مشهد و طرح چهره ابوعلی سینا از کارهای برجستهٔ وی هستند. در سال ۱۳۹۴ فیلم مستند سرآمد به کارگردانی سید هادی موسوی دربارهٔ وی ساخته شد. این فیلم مستند هم زمان با مروری بر زندگی و آثار هنرمند، داستان بازگشت مجسمه امیر کبیر به ایران را روایت می کند. این فیلم در هشتمین جشنواره بین المللی هنرهای تجسمی فجر و در مراسم یکصد و بیستمین سالگرد تولد استاد صدیقی در سینما تک موزه هنرهای معاصر ایران به نمایش درآمد.مدونا و مسیح اثر رافائل   چشمه اثر انگر که ابوالحسن صدیقی کپی بسیار دقیقی از آن کشیده است.
ابوالحسن خان صدیقی در سال ۱۲۷۶ خورشیدی در محلهٔ عودلاجان تهران به دنیا آمد. پدرش میرزا باقرخان صدیق الدوله از اهالی نور مازندران بود، مادرش ملکه خانم از شاهزادگان قاجار و ملقب به شاجان. اما سال ها پیش از زاده شدن ابوالحسن به تهران آمده بودند و ساکن عودلاجان شده بودند که آن زمان از کوی های اعیان نشین پایتخت بود. ابوالحسن در هفت سالگی به مدرسهٔ اقدسیه رفت که از مدارس جدید بود و سعیدالعلمای لاریجانی آن را بنیان گذاشته بود. پس از پایان آموزش ابتدایی، برای ادامه تحصیل به مدرسهٔ آلیانس رفت و در آن جا بدون این که استادی داشته باشد آغاز به نقاشی کرد؛ نقاشی های او روی دیوارهای مدرسه اعتراض مدیران مدرسه را در پی داشت.
هرچند خانواده اشرافی او آرزوهای دیگری برایش می پروراند و پدرش گرایش نداشت که فرزندش به نقاشی روی آورد، اما علاقهٔ بیش از اندازه ابوالحسن به نقاشی و طراحی او را بر آن داشت تا درس را در سال پایانی مدرسه رها کند و همراه دوستش علی محمد حیدریان نزد کمال الملک غفاری برود و بر سر کلاس درس او در مدرسهٔ صنایع مستظرفه حاضر شود. پس از سه سال تحصیل در سال ۱۲۹۹ با درجهٔ ممتاز دیپلم گرفت و در همان مدرسه به عنوان آموزگار به آموزش هنرجویان پرداخت. شاگرد برجستهٔ او علی اکبر صنعتی در مورد این دوران می نویسد: «... در کار هنرآفرینی آن چنان خوش می درخشد که به روایت مرحوم اسماعیل خان آشتیانی، آقا کمال الملک اغلب از سر طنز و تشویق شاگرد، او را آمیرزا ابوالحسن خان رقیب صدا می کرد!»
میل مبهم درونی صدیقی را به سوی مجسمه سازی می کشاند و در حالی که در آن زمان هیچ استاد مجسمه سازی در ایران وجود نداشت و در هیچ کجا از جمله مدرسهٔ صنایع مستظرفه آموزش داده نمی شد، او در سال ۱۳۰۱ با وسایلی ابتدایی مجسمه ای گچی از نیم تنه کودکی می سازد و به کمال الملک عرضه می کند. کمال الملک با دیدن مجسمه متوجه استعداد صدیقی که اکنون دیگر یکی از آموزگاران نقاشی در مدرسه بود می شود و گل خانه مدرسه را تبدیل به کارگاه مجسمه سازی می کند و صدیقی ضمن آموزش دادن نقاشی به تجربه اندوزی در زمینهٔ مجسمه سازی می پردازد و با خواندن کتاب هایی که کمال الملک از اروپا با خود آورده بود تا اندازه ای به جنبه های نظری مجسمه سازی نیز آشنا می شود.


کلمات دیگر: