مجروح شدن
مجروح گردیدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
مجروح گردیدن. [ م َ گ َ دی دَ ] ( مص مرکب ) مجروح شدن :
هر که او مجروح گردد یک ره از نیش پلنگ
موش گرد آید بر او، تا کار او زیبا کند.
هر که او مجروح گردد یک ره از نیش پلنگ
موش گرد آید بر او، تا کار او زیبا کند.
منوچهری ( دیوان چ دبیرسیاقی چ 1 ص 25 ).
و رجوع به مجروح شدن شود.پیشنهاد کاربران
جراحت رسیدن. [ ج ِ ح َ رَ / رِ دَ ] ( مص مرکب ) زخم رسیدن. ریش شدن. مجروح گردیدن :
گر ز مژگانت جراحت رسدم
زود برهاند از آنم غم تو.
عطار.
جوانمردی را در جنگ تاتار جراحتی هولناک رسید. ( گلستان ) .
گر ز مژگانت جراحت رسدم
زود برهاند از آنم غم تو.
عطار.
جوانمردی را در جنگ تاتار جراحتی هولناک رسید. ( گلستان ) .
کلمات دیگر: