کلمه جو
صفحه اصلی

اطاعت نکردن

فارسی به انگلیسی

disobey

فارسی به عربی

اعص

مترادف و متضاد

disobey (فعل)
خودسری کردن، شکستن، سرپیچی کردن، نافرمانی کردن، اطاعت نکردن، نقص کردن، سرکشی کردن

پیشنهاد کاربران

از خط بیرون شدن ؛ اطاعت نکردن :
از خائنان گروهی بیرون شدند از خط
جنگاوران یغما جانشان زدند یغما.
امیرمعزی.

سر تافتن

اطاعت نبردن

پاس فرمان نکردن ؛ رعایت آن نکردن.

سر از خط برگرفتن ؛ انقیاد نکردن :
من سر ز خطتو برنمیگیرم
ور چون قلمم تو سر بگردانی.
سعدی.

سر ز خط تابیدن ؛ سر از اطاعت بیرون بردن :
نه زهره که سرز خط بتابم
نه دیده که ره بگنج بیابم.
نظامی.


کلمات دیگر: