گناه کاری : دوستانم توبه گویند از گنه کاری بمن توبه تا من میکنم هرگز نباشد بر قرار . ( سعدی )
گنه کاری
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
گنه کاری. [ گ ُ ن َه ْ ] ( حامص مرکب ) عمل گنه کار. تقصیرکاری. مجرمی. عصیان. اثم. جرم. بزه کاری :
به پاسخ سخن لرزلرزان شنید
ز زروان گنهکاری آمد پدید.
گمانم که دیوانه پنداریَم.
از چه از تهمت گنه کاری.
توبه در عاشقی گنه کاری است.
نان خورانم بدان گنه کاری.
توبه تا من میکنم هرگز نباشد برقرار.
به پاسخ سخن لرزلرزان شنید
ز زروان گنهکاری آمد پدید.
فردوسی.
ز نادانی آمد گنه کاریَم گمانم که دیوانه پنداریَم.
فردوسی.
خواجه درداده تن بدان خواری از چه از تهمت گنه کاری.
نظامی.
گرچه بر جان عاشقان خواری است توبه در عاشقی گنه کاری است.
نظامی.
نان دهانم بدین گنه داری نان خورانم بدان گنه کاری.
نظامی.
دوستانم توبه گویند از گنه کاری به من توبه تا من میکنم هرگز نباشد برقرار.
سعدی ( طیبات ).
پیشنهاد کاربران
گنه کاری : بزهکاری ، خطا .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص465 ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص465 ) .
کلمات دیگر: