کلمه جو
صفحه اصلی

بی دوام


مترادف بی دوام : بی ثبات، فانی، گذرا، گذرنده ، سست، ناپایدار

متضاد بی دوام : بادوام، پردوام، جاوید، مانا

برابر پارسی : زودگذر، نماندگی، فراساوند، زود گذر

فارسی به انگلیسی

unsubstantial, not lasting long, flimsy, short - lived, transient

not lasting long, flimsy, short - lived, transient


unsubstantial


فارسی به عربی

ضعیف , هارب , هش

مترادف و متضاد

fugacious (صفت)
اواره، نا پایدار، فرار، بی دوام، زود گذر، زودریز

flimsy (صفت)
سست، بی دوام، شل و ول

fugitive (صفت)
بی دوام، زود گذر، فانی، تبعیدی

brittle (صفت)
شکننده، ترد، بی دوام، زودشکن

ephemeral (صفت)
بی دوام، زود گذر، یومیه، حشره یک روزه، یک روزه

horary (صفت)
بی دوام، زود گذر، ساعتی، مربوط به ساعات دعا کتاب دعا

short-lived (صفت)
بی دوام، چند روزه، کم عمر، کوتاه مدت

بی‌ثبات، فانی، گذرا، گذرنده ≠ بادوام، پردوام، جاوید، مانا


فرهنگ فارسی

( صفت ) ناپایدار مقابل بادوام .

لغت نامه دهخدا

بیدوام. [ دَ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + دوام ) که پایندگی ندارد. ناپایدار. مقابل بادوام. بدون دوام. بی ثبات : باز در عواقب کارهای عالم تفکری کردم... تا روشن گشت که نعمتهای این جهانی چون روشنایی برق است بیدوام و ثبات. ( کلیله و دمنه ).
در حسن بی نظیری در لطف بی نهایت
در مهربی ثباتی در عهد بیدوامی.
سعدی.
و رجوع به دوام شود.

فرهنگ عمید

آنچه زود فرسوده و نابود شود، ناپایدار.

فرهنگ فارسی ساره

زود گذر


پیشنهاد کاربران

پِی بریده

سست . . .


کلمات دیگر: