فريب خوردن , گول زدن , اغفال کردن , فريفتن , فريب دادن , مغبون کردن
اخدع
عربی به فارسی
لغت نامه دهخدا
اخدع. [ اَ دَ ] ( ع ن تف ) نعت تفضیلی از خَدع. فریبنده تر: اخدع من ضب . || ( اِ ) رگ حجامتگاه. رگ گردن. رگ پشت. رگی است در جای حجامت عنق و آن شعبه ای از ورید باشد و آن دو است و مجموع آن دو را اخدعان گویند و یقال فلان شدیدالاخدع ؛ ای شدید موضعالاخدع. ج ، اخادع. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ).
کلمات دیگر: