کلمه جو
صفحه اصلی

حواسه

لغت نامه دهخدا

( حواسة ) حواسة. [ ح ُ س َ ] ( ع اِ ) قرابت. || خواسته بخون. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || حاجت. ( از اقرب الموارد ). || غارت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). غنیمت.( از اقرب الموارد ). || گروه مردم درآمیخته از هر جنس و فراهم آمدن گاه آنها. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ج ، حواسات. ( ناظم الاطباء ).

حواسة. [ ح ُ س َ ] (ع اِ) قرابت . || خواسته بخون . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || حاجت . (از اقرب الموارد). || غارت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). غنیمت .(از اقرب الموارد). || گروه مردم درآمیخته از هر جنس و فراهم آمدن گاه آنها. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ، حواسات . (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: