کلمه جو
صفحه اصلی

براض

لغت نامه دهخدا

براض . [ ب ُ ] (ع ص ) مُبرض . اندک . (آنندراج ) (منتهی الارب ). قلیل . بَرْض . (اقرب الموارد).


براض. [ ب ِ ] ( ع اِ ) ج ِ برض. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

براض. [ ب َرْ را ] ( ع ص )آنکه همه مال خود خرد و تباه کند. ( منتهی الارب ).

براض. [ ب ُ ] ( ع ص ) مُبرض. اندک. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). قلیل. بَرْض. ( اقرب الموارد ).

براض . [ ب َرْ را ] (ع ص )آنکه همه ٔ مال خود خرد و تباه کند. (منتهی الارب ).


براض . [ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ برض . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).



کلمات دیگر: