( ترترة ) ترترة. [ ت َ ت َ رَ ] ( ع مص ) جنبانیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد ): ترتروا السکران ؛ جنبانیدند مست را و حرکت دادند تا هه کند و بوی دهان آن معلوم نمایند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ): ترتروه ؛ ای حرکوه و زعزعوه و استنهکوه حتی توجد منه الریح. ( اقرب الموارد ). رجوع به ترتر شود. || بسیارگویی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بسیار سخن گفتن. ( ناظم الاطباء ).بسیار سخن گفتن. ( اقرب الموارد ). بسیار سخن گفتن و شتاب کردن در گفتار. ( از المنجد ). || سستی گوشت بدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). سستی در بدن. ( المنجد ) ( اقرب الموارد ). || سستی سخن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). کذلک الکلام ترترة، فی کلامه ترترة؛ در سخن او استرخا و سستی است. ( ناظم الاطباء ). سستی در کلام. ( المنجد ) ( اقرب الموارد ).
ترتره
لغت نامه دهخدا
ترترة. [ ت َ ت َ رَ ] (ع مص ) جنبانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (المنجد): ترتروا السکران ؛ جنبانیدند مست را و حرکت دادند تا هه کند و بوی دهان آن معلوم نمایند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): ترتروه ؛ ای حرکوه و زعزعوه و استنهکوه حتی توجد منه الریح . (اقرب الموارد). رجوع به ترتر شود. || بسیارگویی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بسیار سخن گفتن . (ناظم الاطباء).بسیار سخن گفتن . (اقرب الموارد). بسیار سخن گفتن و شتاب کردن در گفتار. (از المنجد). || سستی گوشت بدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سستی در بدن . (المنجد) (اقرب الموارد). || سستی سخن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کذلک الکلام ترترة، فی کلامه ترترة؛ در سخن او استرخا و سستی است . (ناظم الاطباء). سستی در کلام . (المنجد) (اقرب الموارد).
کلمات دیگر: