ظاهرا پاره چوبهای پوسیده است در زمینهای نمناک
پوسیده چوب
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
پوسیده چوب. [ دَ / دِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ظاهراً پاره چوبهای پوسیده است در زمینهای نمناک هند که مانند کرم شب تاب و کرم خاکی و امثال آن بشب روشنی دهد :
چوپوسیده چوبی که در کنج باغ
فروزنده باشد بشب چون چراغ.
چوپوسیده چوبی که در کنج باغ
فروزنده باشد بشب چون چراغ.
کلمات دیگر: