پوزش آغازیدن
پوزش گرفتن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
پوزش گرفتن. [زِ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) پوزش آغازیدن :
ز گفتار او ماند اندر شگفت
زمین را ببوسید و پوزش گرفت.
ز گفتار او ماند اندر شگفت
زمین را ببوسید و پوزش گرفت.
فردوسی.
و رجوع به پوزش شود.کلمات دیگر: