( صفت )۱-روی پوشیده محجوب نقابدار. ۲- دختر زن پردگی .
پوشیده رخ
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
پوشیده رخ. [ دَ / دِ رُ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) روی پوشیده. محجوب. نقابدار. پوشیده روی. || دختر. زن. پردگی :
سه پوشیده رخ با سه دیهیم جوی
سزا را سزاوار بی گفت و گوی.
سه پوشیده رخ با سه دیهیم جوی
سزا را سزاوار بی گفت و گوی.
فردوسی.
پیشنهاد کاربران
پوشیده رو/روی ، نهفته رو/روی ، مستوره ، نقابدار ، نقاب پوش، رخ در نقاب/حجاب
کلمات دیگر: